وقتی
وقتی کاری انجام نمی شه، حتما خیری توش هست
وقتی مشکل پیش بیاد ، حتما حکمتی داره
وقتی کسی را از دست می دی ، حتما لیاقتت را نداشته
وقتی تو زندگیت ، زمین بخوری حتماً چیزی است که باید یاد بگیری
وقتی بیمار می شی ، حتماً جلوی یک اتفاق بدتر گرفته شده
وقتی دیگران بهت بدی می کنند ، حتماً وقتشه که تو خوب بودن خودتو نشون بدی
وقتی اتفاق بد یا مصیبتی برات پیش می یاد ، حتماً داری امتحان پس می دی
وقتی همه ی درها به روت بسته می شه، حتماً خدا می خواد پاداش بزرگی بابت صبر و شکیبایی بهت بده
وقتی سختی پشت سختی می یاد ،حتماً وقتشه روحت متعالی بشه
وقتی دلت تنگ می شه ، حتماً وقتشه با خدای خودت تنها باشی
ترجمه متن زیبا و پرمعنی فوق را به فارسی هم بخوانید :
ابتدا به شدت سعی داشتم تا دبیرستان را تمام کنم و دانشکده را شروع کنم،
سپس به شدت سعی داشتم تا دانشگاه را تمام کرده و وارد بازار کار شوم،
بعد تمام تلاشم این بود که ازدواج کنم و صاحب فرزند شوم،
سپس تمام سعی و تلاشم را برای فرزندانم بکار بردم تا آنها را تا حد مناسبی پرورش دهم،
سپس می تونستم به کار برگردم اما برای بازنشستگی تلاش کردم،
اما اکنون که در حال مرگ هستم،
ناگهان فهمیده ام که فراموش کرده بودم زندگی کنم
لطفا اجازه ندهید این اتفاق برای شما هم تکرار شود.
قدردان موقعیت فعلی خود باشید و از هر روز خود لذت ببرید.
برای به دست آوردن پول، سلامتی خود را از دست می دهیم
سپس برای بازیابی مجدد سلامتی مان پول مان را از دست می دهیم
گونه ای زندگی می کنیم که گویا هرگز نخواهیم مرد
و گونه ای می میریم که گویا هرگز زندگی نکرده ایم ...
کودکان گذشته ندارند .
دوست را چندان قوت مده که اگر دشمنی کند تواند .
ادب خرجی ندارد ولی همه چیز را می تواند خریداری کند .
مواظب باشید حقیقت را لابه لای آرزوهای خود گم نکنید .
فرصت چیزی است اگر زیاد به دنبالش بگردید از دست می رود .
راستی و حقیقت پیشه ایست که هرگز ورشکستگی به دنبال ندارد .
اگر باور کنیم که جاودانه نیستیم قدر یکدیگر را می فهمیم و باعث آزار کسی نمی شویم .
هیچ وقت برای چیزی که نداریدناراحت نشوید بلکه به خاطر آنچه که دارید شاد باشید.
روزهای کودکی
می خواهم برگردم به روزهای کودکی
آن زمان ها که: پدر تنها قهرمان بود.
عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد
بالاترین نــقطه ى زمین، شــانه های پـدر بــود ...
بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادر های خودم بودند.
تنــها دردم، زانو های زخمـی ام بودند.
تنـها چیزی که میشکست، اسباب بـازیهایم بـود
و معنای خداحافـظ، تا فردا بود ...!
بنده از خدا پرسید :
چه چیز بشر شما را سخت متعجب می سازد ؟
خدا پاسخ داد :
کودکی شان
این که از کودکی شان زود خسته می شوند و عجله دارند تا بزرگ شوند،بعد دوباره پس از مدتی آرزو می کنند که ای کاش کودک بودند .
این که سلامت خود را از دست می دهند تا پول به دست آورند
و بعد از مدتی دوباره پول هایشان را می دهند تا سلامت خود را به دست آورند .
این که با اضطراب به آینده می نگرند و حال را فراموش می کنند
بنابراین نه در حال زندگی میکنند و نه در آینده.
این که به گونه ای زندگی می کنند که گویی هرگز نخواهند مرد
و به گونه ای می میرند که گویی هرگز زنده نبوده اند .
پس از خداوند پرسید :
در مقام پروردگار می خواهی بنده هایت کدام درس های زندگی را بیاموزند ؟
خداوند گفت :
بیاموزند که نمی توانند کسی را وادار کنند که عاشقشان باشد، تنها کاری که می توانند بکنند این است که خودشان او را دوست بدارند.
بیاموزند که فقط چند ثانیه طول می کشد تا زخم هایی عمیق در قلب کسانی که دوستشان داریم ایجاد کنیم، اما سال ها طول می کشد تا این زخم ها را التیام بخشیم.
بیاموزند ثروتمند کسی نیست که بیشترین ها را دارد بلکه کسی است که به کمترین ها نیازمند است.
بیاموزند انسان هایی هستند که ما را دوست دارند فقط نمی دانند که چگونه احساساتشان رابیان کنند.
بیاموزند که دو نفر می توانند با هم به یک نقطه نگاه کنند اما به همان یک نقطه دو دیدمختلف داشته باشند.
بیاموزند کافی نیست که فقط دیگران را ببخشند بلکه باید بتوانند خود را نیز ببخشند.
پس بنده بار دیگر از خداوند پرسید:
آیا چیز دیگری هست که دوست دارید بنده هایتان بدانند؟
و خداوند فرمود:
فقط این که بدانند که من هستم ... همیشه و همه جا